محمد رضا، متخلص به نایب. از شاعران قرن دوازدهم و معاصر با شیخ محمدعلی حزین لاهیجی است. او راست: ناله پنداشت که در سینۀ ما جاتنگ است رفت و برگشت سرآسیمه که دنیا تنگ است. رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و ریحانه الادب ج 4 ص 161 و تذکرۀ صبح گلشن ص 503 شود
محمد رضا، متخلص به نایب. از شاعران قرن دوازدهم و معاصر با شیخ محمدعلی حزین لاهیجی است. او راست: ناله پنداشت که در سینۀ ما جاتنگ است رفت و برگشت سرآسیمه که دنیا تنگ است. رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و ریحانه الادب ج 4 ص 161 و تذکرۀ صبح گلشن ص 503 شود
میرزا نامی اصفهانی، محمدصادق، متخلص به نامی. از شاعران قرن سیزدهم است، و به روایت هدایت در مجمع الفصحاء، وی به فنون نظم و نثر رغبت داشته و تاریخی مشتمل بر وقایع دولت کریم خان وکیل و دیگران نگاشته و منشیانه عبارت پردازی کرده است... در فن نظم به مثنوی سرائی راغب بوده، قصد تتبع خمسه داشته، سه مثنوی به نامهای: خسرو و شیرین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون به نظم درآورده است. وی به دوران سلطنت نادرشاه درگذشت. آذر در آتشکده این ابیات را از مثنوی خسرو و شیرین وی نقل کرده است: چو خسرو سوی شکّر کرد آهنگ شکرلب ماند تنها با دلی تنگ سیه گردید روز و روزگارش به رسوائی کشید انجام کارش عجب دردی است دور از یار بودن صبوری کردن و ناچار بودن. و شکوۀ شیرین از خسرو: زمانه یار و گردون یاورت باد شراب خوشدلی در ساغرت باد ز حلوای شکر سیری مبادت ز یار تازه دلگیری مبادت بحمدالله که زودت آزمودم بخاطر آنچه بودت آزمودم. برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار وی رجوع به مجلۀ آینده سال دوم ص 533 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 181 و تذکرۀ صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 523 و آتشکدۀ آذر ص 429 شود
میرزا نامی اصفهانی، محمدصادق، متخلص به نامی. از شاعران قرن سیزدهم است، و به روایت هدایت در مجمع الفصحاء، وی به فنون نظم و نثر رغبت داشته و تاریخی مشتمل بر وقایع دولت کریم خان وکیل و دیگران نگاشته و منشیانه عبارت پردازی کرده است... در فن نظم به مثنوی سرائی راغب بوده، قصد تتبع خمسه داشته، سه مثنوی به نامهای: خسرو و شیرین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون به نظم درآورده است. وی به دوران سلطنت نادرشاه درگذشت. آذر در آتشکده این ابیات را از مثنوی خسرو و شیرین وی نقل کرده است: چو خسرو سوی شکّر کرد آهنگ شکرلب ماند تنها با دلی تنگ سیه گردید روز و روزگارش به رسوائی کشید انجام کارش عجب دردی است دور از یار بودن صبوری کردن و ناچار بودن. و شکوۀ شیرین از خسرو: زمانه یار و گردون یاورت باد شراب خوشدلی در ساغرت باد ز حلوای شکر سیری مبادت ز یار تازه دلگیری مبادت بحمدالله که زودت آزمودم بخاطر آنچه بودت آزمودم. برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار وی رجوع به مجلۀ آینده سال دوم ص 533 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 181 و تذکرۀ صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 523 و آتشکدۀ آذر ص 429 شود
نورانی خباز، متخلص به نامی. او راست: در عشق توام گشته دل و جان دشمن ای در طلبت پای به دامان دشمن در دست مرا دشمن و در جان دشمن وز دست تو دستم به گریبان دشمن. (از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6)
نورانی خباز، متخلص به نامی. او راست: در عشق توام گشته دل و جان دشمن ای در طلبت پای به دامان دشمن در دست مرا دشمن و در جان دشمن وز دست تو دستم به گریبان دشمن. (از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6)
میرزا نصیر، محمد اصفهانی بن میرزا عبداله ملقب به نصیرالدین ثانی و مشهور به میرزا نصیر از اجلۀ اطبا و دانشمندان و از شاعران قرن دوازدهم است، مولدش جهرم بوده و سالها در اصفهان نشو و نما یافته سپس به شیراز آمده و به منصب طبابت کریم خان زند رسیده است. از تألیفات اوست: 1- اساس الصحه در طب به عربی. 2- جام گیتی نما در حکمت به فارسی 3- حل التقویم در نجوم به فارسی. 4- رساله ای در رابطۀ میان موسیقی و طب. 5- مشکلات قانون ابن سینا، وجز اینها. وفات وی به سال 1191 است و صباحی در تاریخ وفاتش گفته است: ’آه از مرگ نصیر ثانی’ او راست: شبی با نوجوانی گفت پیری کهن دردی کشی صافی ضمیری چو خم صاحبدلی روشن روانی در این دیر کهن پیر مغانی که باد نوبهار و ابر آزار شنیدم خیمه زد بر طرف گلزار به هر گلبن هزاری ساز برداشت به هر سروی تذرو آواز برداشت صلای یوسف گل شد جهانگیر زلیخای جوان شد عالم پیر سحرگاهان نسیم آهسته خیزد چنان کز برگ گل شبنم نریزد ترشح های ابر از هر کناری بود چندان که بنشیند غباری به پیران کهن غم سازگار است تو شادی کن ترا باغم چه کار است... فلک را عادت دیرینه اینست که با آزادگان دایم به کین است به جان می پرورد بی حاصلی را کزو دل بشکند صاحبدلی را. # با من که رخم شکسته رنگ آمده است هفت اختر و شش جهت به جنگ آمده است بر مرغ دلم که ز آشیان دگر است این نه قفس فراخ تنگ آمده است. (از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1037). و ریحانه الادب ج 4 ص 200 و نیز رجوع به آثارالعجم ص 105 و طرایق الحقایق ج 3 ص 74 و صبح گلشن ص 524 و قاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 430 شود
میرزا نصیر، محمد اصفهانی بن میرزا عبداله ملقب به نصیرالدین ثانی و مشهور به میرزا نصیر از اجلۀ اطبا و دانشمندان و از شاعران قرن دوازدهم است، مولدش جهرم بوده و سالها در اصفهان نشو و نما یافته سپس به شیراز آمده و به منصب طبابت کریم خان زند رسیده است. از تألیفات اوست: 1- اساس الصحه در طب به عربی. 2- جام گیتی نما در حکمت به فارسی 3- حل التقویم در نجوم به فارسی. 4- رساله ای در رابطۀ میان موسیقی و طب. 5- مشکلات قانون ابن سینا، وجز اینها. وفات وی به سال 1191 است و صباحی در تاریخ وفاتش گفته است: ’آه از مرگ نصیر ثانی’ او راست: شبی با نوجوانی گفت پیری کهن دردی کشی صافی ضمیری چو خم صاحبدلی روشن روانی در این دیر کهن پیر مغانی که باد نوبهار و ابر آزار شنیدم خیمه زد بر طرف گلزار به هر گلبن هزاری ساز برداشت به هر سروی تذرو آواز برداشت صلای یوسف گل شد جهانگیر زلیخای جوان شد عالم پیر سحرگاهان نسیم آهسته خیزد چنان کز برگ گل شبنم نریزد ترشح های ابر از هر کناری بود چندان که بنشیند غباری به پیران کهن غم سازگار است تو شادی کن ترا باغم چه کار است... فلک را عادت دیرینه اینست که با آزادگان دایم به کین است به جان می پرورد بی حاصلی را کزو دل بشکند صاحبدلی را. # با من که رخم شکسته رنگ آمده است هفت اختر و شش جهت به جنگ آمده است بر مرغ دلم که ز آشیان دگر است این نه قفس فراخ تنگ آمده است. (از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1037). و ریحانه الادب ج 4 ص 200 و نیز رجوع به آثارالعجم ص 105 و طرایق الحقایق ج 3 ص 74 و صبح گلشن ص 524 و قاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 430 شود
میرزا محمد، مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصر علی. وی از مریدان و مجذوبان نورعلیشاه است، و به روایت هدایت ’در تمام عمر به جز شلواری لباس قبول ننموده، اغلب در بیرون شهرستان به سر می برده’ است. او راست: خراباتی که رندان را مقام است برو صوفی که خامان را حرام است. و نیز رجوع شود به ریاض العارفین ص 337 و سخنوران چشم دیده ص 122 و طرائق الحقایق ج 3 ص 88 و ریحانه الادب ذیل گل کار
میرزا محمد، مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصر علی. وی از مریدان و مجذوبان نورعلیشاه است، و به روایت هدایت ’در تمام عمر به جز شلواری لباس قبول ننموده، اغلب در بیرون شهرستان به سر می برده’ است. او راست: خراباتی که رندان را مقام است برو صوفی که خامان را حرام است. و نیز رجوع شود به ریاض العارفین ص 337 و سخنوران چشم دیده ص 122 و طرائق الحقایق ج 3 ص 88 و ریحانه الادب ذیل گل کار
میرزا صادق. از شاعران قرن سیزدهم هجری قمریست. مؤلف ریحانهالادب آرد: ’در تاریخ گوئی و عددجوئی قدرتی عجیب داشته و در این فن گوی سبقت از دیگران ربوده است، چنانکه عدد ابجدی هریک مصراع از اکثر قصایدش مادۀ تاریخ سال یکی از وقایع بودی و در تاریخ هر بنائی چندین قصیدۀ فریده به همین اسلوب تمام نمودی من جمله قصیده ای در تاریخ اتمام تذهیب ایوان و گنبد مطهر حضرت معصومه که به سال هزار و دویست و هیجدهم هجرت در تحت توجهات خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار به وقوع پیوسته در قم انشاد کرده که مشتمل بر ستایش آن مخدرۀ معظمه و مدح خاقان و توصیف گنبد مطهر و حاوی شصت ودو بیت بوده و عدد ابجدی هر مصراعی مطابق عدد همان سال مذکور می باشد’، از آن قصیده است: این قبه گلبنی است به زیور برآمده یا پاک گوهریست پر از زیور آمده این قبه راست اوج به جائی که پیش وی صدر فلک به چشم ملک احقر آمده از دل سؤال کردم و گفتم مرا بگو کین صحن از چه رو ز جنان بهتر آمده دل در جواب گفت که اینک در این سؤال عقل طویل قاصر و فهم اقصر آمده. و از ابیات پایان قصیده است: گفتم ز جود شاه به عالم قصیده ای کز آن روان فکر پر از شکر آمده ابیات این قصیده هر آن یک به دلبری مانند حسن روی بتان دلبر آمده هر مصرعی ازین چو یکی حور لاله رو هر بیت آن دو ماه پری پیکر آمده. وفات ناطق به سال 1230 ه. ق. اتفاق افتاد. رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 153 و مختارالبلاد ص 88 و مجمعالعصر ج 2 ص 526 و آتشکدۀ آذر ص 209 و قاموس الاعلام ج 6 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 674 و طرائق الحقایق ج 3 ص 113 و مجلۀ ارمغان سال 18 ص 594 شود
میرزا صادق. از شاعران قرن سیزدهم هجری قمریست. مؤلف ریحانهالادب آرد: ’در تاریخ گوئی و عددجوئی قدرتی عجیب داشته و در این فن گوی سبقت از دیگران ربوده است، چنانکه عدد ابجدی هریک مصراع از اکثر قصایدش مادۀ تاریخ سال یکی از وقایع بودی و در تاریخ هر بنائی چندین قصیدۀ فریده به همین اسلوب تمام نمودی من جمله قصیده ای در تاریخ اتمام تذهیب ایوان و گنبد مطهر حضرت معصومه که به سال هزار و دویست و هیجدهم هجرت در تحت توجهات خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار به وقوع پیوسته در قم انشاد کرده که مشتمل بر ستایش آن مخدرۀ معظمه و مدح خاقان و توصیف گنبد مطهر و حاوی شصت ودو بیت بوده و عدد ابجدی هر مصراعی مطابق عدد همان سال مذکور می باشد’، از آن قصیده است: این قبه گلبنی است به زیور برآمده یا پاک گوهریست پر از زیور آمده این قبه راست اوج به جائی که پیش وی صدر فلک به چشم ملک احقر آمده از دل سؤال کردم و گفتم مرا بگو کین صحن از چه رو ز جنان بهتر آمده دل در جواب گفت که اینک در این سؤال عقل طویل قاصر و فهم اقصر آمده. و از ابیات پایان قصیده است: گفتم ز جود شاه به عالم قصیده ای کز آن روان فکر پر از شکر آمده ابیات این قصیده هر آن یک به دلبری مانند حسن روی بتان دلبر آمده هر مصرعی ازین چو یکی حور لاله رو هر بیت آن دو ماه پری پیکر آمده. وفات ناطق به سال 1230 هَ. ق. اتفاق افتاد. رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 153 و مختارالبلاد ص 88 و مجمعالعصر ج 2 ص 526 و آتشکدۀ آذر ص 209 و قاموس الاعلام ج 6 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 674 و طرائق الحقایق ج 3 ص 113 و مجلۀ ارمغان سال 18 ص 594 شود
ملامحمد روضه خوان. به روایت مؤلف صبح گلشن از دیار خود رخت عزیمت به هندوستان کشیده در لکهنو به ملازمت وزیر آصف الدوله بهادر (متوفی 1150 هجری قمری) رسیده است. در رثای آصف الدوله گفته: گلشن عشرت به تاراج خزان رفت ای ندیم شامه استشمام حسرت می نماید از نسیم نقشبند کاف و نون بر تربت آصف نوشت هاهنا روح و ریحان و جنات نعیم. رجوع به صبح گلشن ص 513و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران شود
ملامحمد روضه خوان. به روایت مؤلف صبح گلشن از دیار خود رخت عزیمت به هندوستان کشیده در لکهنو به ملازمت وزیر آصف الدوله بهادر (متوفی 1150 هجری قمری) رسیده است. در رثای آصف الدوله گفته: گلشن عشرت به تاراج خزان رفت ای ندیم شامه استشمام حسرت می نماید از نسیم نقشبند کاف و نون بر تربت آصف نوشت هاهنا روح و ریحان و جنات نعیم. رجوع به صبح گلشن ص 513و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران شود
شیخ رحیم، از شاگردان درویش مجید طالقانی بوده است. او راست: دنبال دل فتاده به هر خانه می روم دیوانه ام که در پی دیوانه می روم. (ازمجمع الفصحا ج 2 ص 447)
شیخ رحیم، از شاگردان درویش مجید طالقانی بوده است. او راست: دنبال دل فتاده به هر خانه می روم دیوانه ام که در پی دیوانه می روم. (ازمجمع الفصحا ج 2 ص 447)
ابوالقاسم حسین بن محمد (بن مفضل) بن محمد، معروف به راغب اصفهانی (متوفای 502هجری قمری) که سیوطی وی را مفضل بن محمد راغب اصفهانی نامیده است، از لغویان و ادیبان و محدثان بود و در اخلاق و حکمت و کلام و تفسیر نیز دست داشت. او راست: تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین (در نوادر). الذریعه الی مکارم الشریعه (در تصوف). محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء. مفردات فی غریب القرآن (لغت). مقدمهالتفسیر (تفسیر قرآن کریم). و رجوع به راغب و حسین و معجم المطبوعات و تاریخ گزیده ص 806 شود
ابوالقاسم حسین بن محمد (بن مفضل) بن محمد، معروف به راغب اصفهانی (متوفای 502هجری قمری) که سیوطی وی را مفضل بن محمد راغب اصفهانی نامیده است، از لغویان و ادیبان و محدثان بود و در اخلاق و حکمت و کلام و تفسیر نیز دست داشت. او راست: تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین (در نوادر). الذریعه الی مکارم الشریعه (در تصوف). محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء. مفردات فی غریب القرآن (لغت). مقدمهالتفسیر (تفسیر قرآن کریم). و رجوع به راغب و حسین و معجم المطبوعات و تاریخ گزیده ص 806 شود
میرزا حبیب اصفهانی، معروف به حبیب افندی، معلم ادبیات فارسی در استانبول. وی کتابی به نام ’دستور سخن’ در دستور زبان فارسی نگاشت وآن را در استانبول به سال 1287 هجری قمری چاپ کرد و سپس مختصر آن را به سال 1308 هجری قمری در همان جا به نام ’دبستان پارسی’ طبع کرد. در دیباچۀ دبستان گوید:من بندۀ شرمنده حبیب اصفهانی پس از نوشتن دستور سخن و چاپ آن به اهتمام بندگان حسنعلی خان امیرنظام چون دیدم که نسخۀ آن مطول است خواستم... آن را مختصر کنم... و این محصول چند سال تعلیم خود را مسمی به اسم دبستان پارسی گردانیدم’. برون گوید: وی در پایان قرن نوزدهم میلادی در استانبول وفات یافته است و در میان گویندگان متأخر در هزل سرائی با عبید زاکان همسری بلکه بر وی تفوق داشته، در آخر عمر به استانبول رفت، و به عضویت انجمن معارف انتخاب گردید و در آنجا کتاب خط و خطاطان را به ترکی تألیف و به سال 1305 ه. ق. چاپ کرد. وی دیوان بسحاق اطعمه و نظام قاری را تصحیح و به سال 1303 هجری قمری در چاپ خانه ابوالضیاء در غلطۀ استانبول چاپ کرد و منتخب و کلیات عبید زاکان را با مقدمۀ فارسی خود و مقدمه ای به زبان فرانسه از مسیو فرته در استانبول در چاپ خانه ابوالضیاء توفیق به سال 1303 هجری قمری (1885م.) چاپ کرده است. رجوع به تاریخ ادبیات ایران بروان ج 3 ص 264 و 286 و 369 و الذریعه ج 7 ص 179 و ج 8 ص 160 و فهرست نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی شود
میرزا حبیب اصفهانی، معروف به حبیب افندی، معلم ادبیات فارسی در استانبول. وی کتابی به نام ’دستور سخن’ در دستور زبان فارسی نگاشت وآن را در استانبول به سال 1287 هجری قمری چاپ کرد و سپس مختصر آن را به سال 1308 هجری قمری در همان جا به نام ’دبستان پارسی’ طبع کرد. در دیباچۀ دبستان گوید:من بندۀ شرمنده حبیب اصفهانی پس از نوشتن دستور سخن و چاپ آن به اهتمام بندگان حسنعلی خان امیرنظام چون دیدم که نسخۀ آن مطول است خواستم... آن را مختصر کنم... و این محصول چند سال تعلیم خود را مسمی به اسم دبستان پارسی گردانیدم’. برون گوید: وی در پایان قرن نوزدهم میلادی در استانبول وفات یافته است و در میان گویندگان متأخر در هزل سرائی با عبید زاکان همسری بلکه بر وی تفوق داشته، در آخر عمر به استانبول رفت، و به عضویت انجمن معارف انتخاب گردید و در آنجا کتاب خط و خطاطان را به ترکی تألیف و به سال 1305 هَ. ق. چاپ کرد. وی دیوان بسحاق اطعمه و نظام قاری را تصحیح و به سال 1303 هجری قمری در چاپ خانه ابوالضیاء در غلطۀ استانبول چاپ کرد و منتخب و کلیات عبید زاکان را با مقدمۀ فارسی خود و مقدمه ای به زبان فرانسه از مسیو فرته در استانبول در چاپ خانه ابوالضیاء توفیق به سال 1303 هجری قمری (1885م.) چاپ کرده است. رجوع به تاریخ ادبیات ایران بروان ج 3 ص 264 و 286 و 369 و الذریعه ج 7 ص 179 و ج 8 ص 160 و فهرست نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی شود
ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل بن محمد معروف به راغب اصفهانی، از استادان لغت و عربی و حدیث و شعر و نویسندگی و اخلاق و حکمت و کلام میباشد که امام فخر رازی در اساس التقدیس او را با غزالی برابر دانسته و یکی از ائمۀ اهل سنت شمرده است و مطلب اخیر خیلی مهم است زیرا که او بزعم برخی شیعه و معتزلی بوده است. تاریخ مرگ وی بنا بنوشتۀ فرهنگ نویسان 502 هجری قمری است ولی صاحب هدایه العارفین 500 نوشته است. راغب را مؤلفات مهمی است از آنجمله است: 1- تفسیر قرآن کریم که موفق بتکمیل آن نشده است، و بیضاوی در تفسیر خود از آن استفاده کرده است. 2- تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین. 3- الذریعه الی مکارم الشریعه، در تصوف. 4-محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء. 5- المفردات فی هزیب القرآن، شامل لغات قرآن. 6- مقدمه التفسیر. (از معجم المطبوعات). صاحب روضات الجنات مصنفات دیگری نیز برای او ذکر کرده است مانند: افانین البلاغه، تحقیق البیان فی تأویل القرآن، ایمان و کفر. (از روضات الجنات ص 249). او راست: دره التأویل فی متشابه التنزیل. (یادداشت مؤلف). از اشعار اوست: ز صد هزار محمد که در جهان آید یکی بمنزلۀ جاه مصطفی نشود و گرچه عرصۀ عالم پر از علی گردد یکی بعلم و سخاوت چو مرتضی نشود جهان اگر چه ز موسی و چوب خالی نیست یکی کلیم نگردد یکی عصا نشود. (از روضات الجنات). و نیز رجوع به جهانگشای جوینی ص 805 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ترجمه محاسن اصفهان و صیقل الفهم و مجمل التواریخ و القصص ص 41 فهرست فیه مافیه و تاریخ ادبیات دکترصفا ج 1 ص 146 و 266 و تتمۀ صوان ج 2 ص 105 و ریحانهالادب ج 1 و هدایه العارفین ص 311 شود از مشاهیر علمای عامه. کتاب احتجاج القرآن از تألیفات اوست. وی در 399 هجری قمری درگذشت. نام و مشخصات دیگرش معلوم نشد و محتمل است که راغب نام او باشد. (از ریحانه الادب و قاموس الاعلام ترکی ج 3). چون در مآخذ دیگر دیده نشد گمان میرود که وی همان حسین بن محمد بن مفضل باشد
ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل بن محمد معروف به راغب اصفهانی، از استادان لغت و عربی و حدیث و شعر و نویسندگی و اخلاق و حکمت و کلام میباشد که امام فخر رازی در اساس التقدیس او را با غزالی برابر دانسته و یکی از ائمۀ اهل سنت شمرده است و مطلب اخیر خیلی مهم است زیرا که او بزعم برخی شیعه و معتزلی بوده است. تاریخ مرگ وی بنا بنوشتۀ فرهنگ نویسان 502 هجری قمری است ولی صاحب هدایه العارفین 500 نوشته است. راغب را مؤلفات مهمی است از آنجمله است: 1- تفسیر قرآن کریم که موفق بتکمیل آن نشده است، و بیضاوی در تفسیر خود از آن استفاده کرده است. 2- تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین. 3- الذریعه الی مکارم الشریعه، در تصوف. 4-محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء. 5- المفردات فی هزیب القرآن، شامل لغات قرآن. 6- مقدمه التفسیر. (از معجم المطبوعات). صاحب روضات الجنات مصنفات دیگری نیز برای او ذکر کرده است مانند: افانین البلاغه، تحقیق البیان فی تأویل القرآن، ایمان و کفر. (از روضات الجنات ص 249). او راست: دره التأویل فی متشابه التنزیل. (یادداشت مؤلف). از اشعار اوست: ز صد هزار محمد که در جهان آید یکی بمنزلۀ جاه مصطفی نشود و گرچه عرصۀ عالم پر از علی گردد یکی بعلم و سخاوت چو مرتضی نشود جهان اگر چه ز موسی و چوب خالی نیست یکی کلیم نگردد یکی عصا نشود. (از روضات الجنات). و نیز رجوع به جهانگشای جوینی ص 805 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ترجمه محاسن اصفهان و صیقل الفهم و مجمل التواریخ و القصص ص 41 فهرست فیه مافیه و تاریخ ادبیات دکترصفا ج 1 ص 146 و 266 و تتمۀ صوان ج 2 ص 105 و ریحانهالادب ج 1 و هدایه العارفین ص 311 شود از مشاهیر علمای عامه. کتاب احتجاج القرآن از تألیفات اوست. وی در 399 هجری قمری درگذشت. نام و مشخصات دیگرش معلوم نشد و محتمل است که راغب نام او باشد. (از ریحانه الادب و قاموس الاعلام ترکی ج 3). چون در مآخذ دیگر دیده نشد گمان میرود که وی همان حسین بن محمد بن مفضل باشد
میرزا محمدعلی. از گویندگان عارف قرن سیزدهم هجری در اصفهان بود و به مسافرتها پرداخت از جمله عراقین و کردستان و فارس را دید و چندی در شیراز اقامت داشت و در اواخر عمر به هند رفت و همانجا درگذشت. بیت زیر از اوست: رشته برپا و سررشته به دست صیاد هم گرفتارم و هم طرفه شکاری دارم. (از ریاض العارفین ص 262 و فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
میرزا محمدعلی. از گویندگان عارف قرن سیزدهم هجری در اصفهان بود و به مسافرتها پرداخت از جمله عراقین و کردستان و فارس را دید و چندی در شیراز اقامت داشت و در اواخر عمر به هند رفت و همانجا درگذشت. بیت زیر از اوست: رشته برپا و سررشته به دست صیاد هم گرفتارم و هم طرفه شکاری دارم. (از ریاض العارفین ص 262 و فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
محمد بن صفی الدین ابی الفرج محمد بن نفیس الدین ابی الرجاء حامد بن محمد بن عبدالله بن علی بن محمود اصفهانی مکنی به ابوعبدالله و ملقب به کاتب و معروف به کاتب اصفهانی و عماد کاتب و ابن اخی العزیز. از اکابر فقها و ادبای شافعیۀ اواخر قرن ششم هجرت که در سال پانصد و نوزدهم هجرت در اصفهان تولد یافته و در بغداد نشو و نما کرده و در مدرسه نظامیۀ آنجا فقه و حدیث و ادبیات را فراگرفته، پس به بلاد متفرقه مسافرتها کرده و عاقبت در شام به وزارت صلاح الدین ایوبی نایل گردیده تا در روز دوشنبۀ اول رمضان سال پانصد و نود و هفتم هجرت در دمشق درگذشته و در مقابر صوفیه مدفون شد، و از تألیفات او است: 1 -البرق الشامی در تاریخ و هفت مجلد است. 2- خریدهالقصرو جریده اهل العصر که مشهور است و شامل شرح حال و آثار بعضی از ادبا و شعرای قرن ششم هجرت میباشد. 3- دیوان دوبیت (رباعی) که کوچک است. 4- دیوان الرسائل. 5- دیوان شعر که چهار مجلد است. 6- زبدهالنصره و نخبهالعصره که ملخص کتاب نصرهالفتره مذکور در ذیل است و در پاریس و لیدن چاپ شده. 7- العتبی و العقبی که عتبی الزمان نیز گویند. 8 -الفتح القسی فی الفتح القدسی که در مصر و لیدن چاپ شده و این کتاب را بعد از تألیف بنظر قاضی فاضل رسانده و او نیز به تبدیل نام اصلی آن کتاب (القدح القسی فی الفتح القدسی) که خود عمادالدین بدان موسومش داشته بوده امر کرد که به همین اسم فتح القسی اش مسمی دارد. 9- القدح القسی که مذکور شده. 10- نحلهالرحله. 11- نصرهالفتره و عصرهالقطره در تاریخ سلجوقیان و وزراء و اکابر آن دولت و ظهور ترک بوده کتاب زبدهالنصره مذکور فوق نیزملخص همین کتاب است، و از اشعار عمادالدین است: اقنع ولاتطمع فان الغنی کماله فی عزه النفس فانه ینقص بدرالدجی لاخده الضوء من الشمس (ریحانه الادب ج 3 ص 330 و صص 128-129)
محمد بن صفی الدین ابی الفرج محمد بن نفیس الدین ابی الرجاء حامد بن محمد بن عبدالله بن علی بن محمود اصفهانی مکنی به ابوعبدالله و ملقب به کاتب و معروف به کاتب اصفهانی و عماد کاتب و ابن اخی العزیز. از اکابر فقها و ادبای شافعیۀ اواخر قرن ششم هجرت که در سال پانصد و نوزدهم هجرت در اصفهان تولد یافته و در بغداد نشو و نما کرده و در مدرسه نظامیۀ آنجا فقه و حدیث و ادبیات را فراگرفته، پس به بلاد متفرقه مسافرتها کرده و عاقبت در شام به وزارت صلاح الدین ایوبی نایل گردیده تا در روز دوشنبۀ اول رمضان سال پانصد و نود و هفتم هجرت در دمشق درگذشته و در مقابر صوفیه مدفون شد، و از تألیفات او است: 1 -البرق الشامی در تاریخ و هفت مجلد است. 2- خریدهالقصرو جریده اهل العصر که مشهور است و شامل شرح حال و آثار بعضی از ادبا و شعرای قرن ششم هجرت میباشد. 3- دیوان دوبیت (رباعی) که کوچک است. 4- دیوان الرسائل. 5- دیوان شعر که چهار مجلد است. 6- زبدهالنصره و نخبهالعصره که ملخص کتاب نصرهالفتره مذکور در ذیل است و در پاریس و لیدن چاپ شده. 7- العتبی و العقبی که عتبی الزمان نیز گویند. 8 -الفتح القسی فی الفتح القدسی که در مصر و لیدن چاپ شده و این کتاب را بعد از تألیف بنظر قاضی فاضل رسانده و او نیز به تبدیل نام اصلی آن کتاب (القدح القسی فی الفتح القدسی) که خود عمادالدین بدان موسومش داشته بوده امر کرد که به همین اسم فتح القسی اش مسمی دارد. 9- القدح القسی که مذکور شده. 10- نحلهالرحله. 11- نصرهالفتره و عصرهالقطره در تاریخ سلجوقیان و وزراء و اکابر آن دولت و ظهور ترک بوده کتاب زبدهالنصره مذکور فوق نیزملخص همین کتاب است، و از اشعار عمادالدین است: اقنع ولاتطمع فان الغنی کماله فی عزه النفس فانه ینقص بدرالدجی لاخده الضوء من الشمس (ریحانه الادب ج 3 ص 330 و صص 128-129)
صاحب آتشکده آرد: میرزا جعفر طباطبایی از طرف پدر اولاد سیدالمعالی میرزا محمد رفیع نایینی و از جانب مادر از احفاد خلیفۀ سلطانی بود. او به بیشتر کمالات موصوف و به حسن اخلاق معروف است و اکثر اوقات نگارنده بشرف صحبت وی مشرف است. راهب با اینکه بهمه فنون نظم آگاه است لیکن خود بترتیب دیوان خود نپرداخته و بعد از درگذشت نیز دیوان او گردآوری نشده و آنچه نگاشته میشود از همان است که نگارنده از خود وی شنیده است. سید مزبور بپاکی ذات و نیکی صفات محبوب القلوب خاص و عام بود و الحق جا داشت. این مصراع تاریخ درگذشت او (1166 هجری قمری) را میرساند که مشتاق اصفهانی گفته است: ’راهب صد حیف کز جهان رفت’. اشعار زیر ازوست: صد لاله شکفت از گل ما داغ تو نرفت از دل ما. ### ز شمع بنانت فروغیست ناقص ز حسن بیانت حدیثی است مبهم کف عالم افروز موسی عمران دم زندگی بخش عیسی مریم. ### تغافل عاشق بیتاب را بیتاب تر سازد بفریاد آورد خاموشی یوسف زلیخا را. ### هر که او را بسر تربت ما می آرد دستۀ گل بسر خاک شهیدی برده ست. ### فراقت کاش هردم کار بر من سخت تر گیرد که تا هرکس مرا بیند دل از مهر تو برگیرد. ### خوشافراغت مرغی که آشیان دارد بگلشنی که نه گلچین نه باغبان دارد. ### آسوده خاطران چمن را چه آگهی از ناله ای که مرغ گرفتار میکند. ### تا دام بهر صید به صحرا فکنده اند بال کبوتران حرم را بریده اند. ### تو هم بر خود ببال ای گل که چون من بلبلی داری اگر لیلی بمجنون نازد و شیرین بفرهادش. ### گذارش نیفتاده بر لاله زاری که افتد بفکر دل داغداری ازین باغ دارم چو شاخ شکسته خزانی که از پی ندارد بهاری. ### دلی بستم به آن عهدی که بستی در آخر هر دو را با هم شکستی. ### راهب خم باده پیر دیری بوده ست پیمانه حریف گرم سیری بوده ست این مشت گلی که گشته خشت سرخم میخواره و عاقبت بخیری بوده ست. ### راهب بمن آن ستیزه جو یار نشد وز نالۀ من دلش خبر دار نشد آمد بسر رحم پس ازمردن من تا دیده نخفت، بخت بیدار نشد. (از آتشکدۀ آذر چ بمبئی ص 373). و رجوع به الذریعه ج 9 بخش دوم و تذکرۀ حسینی ص 136 و تذکرۀ غنی ص 55 و بهترین اشعار تألیف پژمان ص 142 و ریاض الجنه، نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه آقای سلطان القراء و تذکرهالمعاصرین ص 118 و نتایج الافکار ص 280 و راهب نایینی در همین لغت نامه شود
صاحب آتشکده آرد: میرزا جعفر طباطبایی از طرف پدر اولاد سیدالمعالی میرزا محمد رفیع نایینی و از جانب مادر از احفاد خلیفۀ سلطانی بود. او به بیشتر کمالات موصوف و به حسن اخلاق معروف است و اکثر اوقات نگارنده بشرف صحبت وی مشرف است. راهب با اینکه بهمه فنون نظم آگاه است لیکن خود بترتیب دیوان خود نپرداخته و بعد از درگذشت نیز دیوان او گردآوری نشده و آنچه نگاشته میشود از همان است که نگارنده از خود وی شنیده است. سید مزبور بپاکی ذات و نیکی صفات محبوب القلوب خاص و عام بود و الحق جا داشت. این مصراع تاریخ درگذشت او (1166 هجری قمری) را میرساند که مشتاق اصفهانی گفته است: ’راهب صد حیف کز جهان رفت’. اشعار زیر ازوست: صد لاله شکفت از گل ما داغ تو نرفت از دل ما. ### ز شمع بنانت فروغیست ناقص ز حسن بیانت حدیثی است مبهم کف عالم افروز موسی عمران دم زندگی بخش عیسی مریم. ### تغافل عاشق بیتاب را بیتاب تر سازد بفریاد آورد خاموشی یوسف زلیخا را. ### هر که او را بسر تربت ما می آرد دستۀ گل بسر خاک شهیدی برده ست. ### فراقت کاش هردم کار بر من سخت تر گیرد که تا هرکس مرا بیند دل از مهر تو برگیرد. ### خوشافراغت مرغی که آشیان دارد بگلشنی که نه گلچین نه باغبان دارد. ### آسوده خاطران چمن را چه آگهی از ناله ای که مرغ گرفتار میکند. ### تا دام بهر صید به صحرا فکنده اند بال کبوتران حرم را بریده اند. ### تو هم بر خود ببال ای گل که چون من بلبلی داری اگر لیلی بمجنون نازد و شیرین بفرهادش. ### گذارش نیفتاده بر لاله زاری که افتد بفکر دل داغداری ازین باغ دارم چو شاخ شکسته خزانی که از پی ندارد بهاری. ### دلی بستم به آن عهدی که بستی در آخر هر دو را با هم شکستی. ### راهب خم باده پیر دیری بوده ست پیمانه حریف گرم سیری بوده ست این مشت گلی که گشته خشت سرخم میخواره و عاقبت بخیری بوده ست. ### راهب بمن آن ستیزه جو یار نشد وز نالۀ من دلش خبر دار نشد آمد بسر رحم پس ازمردن من تا دیده نخفت، بخت بیدار نشد. (از آتشکدۀ آذر چ بمبئی ص 373). و رجوع به الذریعه ج 9 بخش دوم و تذکرۀ حسینی ص 136 و تذکرۀ غنی ص 55 و بهترین اشعار تألیف پژمان ص 142 و ریاض الجنه، نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه آقای سلطان القراء و تذکرهالمعاصرین ص 118 و نتایج الافکار ص 280 و راهب نایینی در همین لغت نامه شود
رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی. از اجلۀ سادات موسوی، و در طبابتش دم عیسوی، فرزند میرزا محمد رحیم طبیب حکیم باشی شاه سلیمان صفوی بوده، و خود خدمت نادرشاه افشار را مینموده کمال جلال را داشته، بعد از نادر در اصفهان کلانتری کرده و برغبت طبع عالی خویش آن شغل بزرگ را به برادر کوچک خود، میرزا عبدالوهاب واگذاشته بفراغت پرداخته. و برادر مذکورش چندی نیز ایالت اصفهان کرده. علی الجمله وی در سنۀ 1168 هجری قمری رحلت نمود. دیوانش دو سه هزار بیت و حاضر است. از اوست: منزل بسی دور و بپا ما را شکسته خارها واماندگان را مهلتی ای کاروانسالارها گر باغبان روزی بما بندد در گلزارها ما را نگاهی بس بود از رخنۀ دیوارها. تا بر دلت از ناله غباری ننشیند از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را. درین گلشن از آن شادم که نوپرواز مرغان را رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا نمیدانم زیان و سود بازار محبت را همین دانم که کالای وفا کمتر شود پیدا. حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی کرده پرواز و به کنج قفسی افتاده ست. بخدنگم چو زدی سینۀ گرمم بشکاف که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست زورق اشکسته و امید سلامت دارم در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست. تا کی نصیحتم که بخوبان مبند دل ناصح ترا چکار دل من دل تو نیست. دلخراش است دگر نالۀ مرغان چمن در خم دام مگر تازه گرفتاری هست. بر هم زدم از ذوق اسیری پر و بالی ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست. ریخت گل از گلبن و آوخ که ما را باغبان رخصت نظاره داد اکنون کز او آثار نیست. منم که روز ازل از من آسمان و زمین محبت پدری مهر مادری برداشت. صیاد را نگر که چه بیداد میکند نه میکشد مرا و نه آزاد میکند خوش نغمۀ بلبلان چمن را چه شد که زاغ بر شاخ گل نشسته و فریاد میکند من ساده لوح و دلبر عاشق فریب من هر دم به وعده ای دل من شاد میکند. غمش در نهان خانه دل نشیند بنازی که لیلی به محمل نشیند مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند بنازم ببزم محبت که آنجا گدائی بشاهی مقابل نشیند خلد گر به پا خاری آسان برآرم چه سازم بخاری که در دل نشیند. ای وای بر آن مرغ گرفتار که از دام پایش بگشایند و پریدن نگذارند. عاشقان را مگر از خاره تنی ساخته اند که به بیداد چنین دل شکنی ساخته اند. خلق را بیم هلاک است و مرا غم که مباد نشود کشتی ما غرق و بساحل برود. در آن گلشن که گلچین در به روی باغبان بندد نمیدانم به امید چه بلبل آشیان بندد. از کین گر آن بیدادگر بر سینه ام خنجر زند بادا بحل خون منش گر خنجر دیگر زند شکرانۀ خواب خوشت مپسند بیرون درش ناکرده خوابی صبحدم گر حلقه ای بر در زند. قسمتم کاش بدان کوی کشد دیگر بار که از آن مرحله من دل نگران بستم بار بی تو بر سینه زنم هرچه درین ناحیه سنگ بی تو بر دل شکنم هرچه درین بادیه خار. هجران بسر رسید و دلم گرم ناله باز پایان منزل است و جرس در فغان هنوز. هرچند بر آن عارض گلگون نگرد کس دل میکشدش باز که افزون نگرد کس. چه دامست اینکه هر مرغی که میگردد گرفتارش نمی آید بخاطر پرفشانیهای گلزارش. از وصالم چه تمتع که تو ای آفت هوش تا نشینی به کنارم ز میان برخیزم. از ما نهفته با دگران یاربوده ای ما غافل و تو همدم اغیار بوده ای جائی که شب شدند حریفان تمام مست باور که میکند که تو هشیار بوده ای. شب چو بمیرم بسر کوی تو زنده شوم صبحدم از بوی تو. میروم دمبدم از خود بمن ای باد صبا میتوان یافت که از دوست پیامی داری. کردی چو شهیدم مکن آلوده بخونم دامان که حریفان نشناسند کدامی. تا عشق مرا فاش نمیدانستی با من ره پرخاش نمیدانستی در عاشقی خویش مرا شهرۀ شهر دانستی و ای کاش نمیدانستی. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 340). و نیز رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشیدیاسمی ج 4 و قاموس الاعلام ترکی شود
رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی. از اجلۀ سادات موسوی، و در طبابتش دم عیسوی، فرزند میرزا محمد رحیم طبیب حکیم باشی شاه سلیمان صفوی بوده، و خود خدمت نادرشاه افشار را مینموده کمال جلال را داشته، بعد از نادر در اصفهان کلانتری کرده و برغبت طبع عالی خویش آن شغل بزرگ را به برادر کوچک خود، میرزا عبدالوهاب واگذاشته بفراغت پرداخته. و برادر مذکورش چندی نیز ایالت اصفهان کرده. علی الجمله وی در سنۀ 1168 هجری قمری رحلت نمود. دیوانش دو سه هزار بیت و حاضر است. از اوست: منزل بسی دور و بپا ما را شکسته خارها واماندگان را مهلتی ای کاروانسالارها گر باغبان روزی بما بندد در گلزارها ما را نگاهی بس بود از رخنۀ دیوارها. تا بر دلت از ناله غباری ننشیند از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را. درین گلشن از آن شادم که نوپرواز مرغان را رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا نمیدانم زیان و سود بازار محبت را همین دانم که کالای وفا کمتر شود پیدا. حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی کرده پرواز و به کنج قفسی افتاده ست. بخدنگم چو زدی سینۀ گرمم بشکاف که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست زورق اشکسته و امید سلامت دارم در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست. تا کی نصیحتم که بخوبان مبند دل ناصح ترا چکار دل من دل تو نیست. دلخراش است دگر نالۀ مرغان چمن در خَم ِ دام مگر تازه گرفتاری هست. بر هم زدم از ذوق اسیری پر و بالی ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست. ریخت گل از گلبن و آوخ که ما را باغبان رخصت نظاره داد اکنون کز او آثار نیست. منم که روز ازل از من آسمان و زمین محبت پدری مهر مادری برداشت. صیاد را نگر که چه بیداد میکند نه میکشد مرا و نه آزاد میکند خوش نغمۀ بلبلان چمن را چه شد که زاغ بر شاخ گل نشسته و فریاد میکند من ساده لوح و دلبر عاشق فریب من هر دم به وعده ای دل من شاد میکند. غمش در نهان خانه دل نشیند بنازی که لیلی به محمل نشیند مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند بنازم ببزم محبت که آنجا گدائی بشاهی مقابل نشیند خَلَد گر به پا خاری آسان برآرم چه سازم بخاری که در دل نشیند. ای وای بر آن مرغ گرفتار که از دام پایش بگشایند و پریدن نگذارند. عاشقان را مگر از خاره تنی ساخته اند که به بیداد چنین دل شکنی ساخته اند. خلق را بیم هلاک است و مرا غم که مباد نشود کشتی ما غرق و بساحل برود. در آن گلشن که گلچین در به روی باغبان بندد نمیدانم به امید چه بلبل آشیان بندد. از کین گر آن بیدادگر بر سینه ام خنجر زند بادا بحل خون منش گر خنجر دیگر زند شکرانۀ خواب خوشت مپسند بیرون درش ناکرده خوابی صبحدم گر حلقه ای بر در زند. قسمتم کاش بدان کوی کشد دیگر بار که از آن مرحله من دل نگران بستم بار بی تو بر سینه زنم هرچه درین ناحیه سنگ بی تو بر دل شکنم هرچه درین بادیه خار. هجران بسر رسید و دلم گرم ناله باز پایان منزل است و جرس در فغان هنوز. هرچند بر آن عارض گلگون نگرد کس دل میکشدش باز که افزون نگرد کس. چه دامست اینکه هر مرغی که میگردد گرفتارش نمی آید بخاطر پرفشانیهای گلزارش. از وصالم چه تمتع که تو ای آفت هوش تا نشینی به کنارم ز میان برخیزم. از ما نهفته با دگران یاربوده ای ما غافل و تو همدم اغیار بوده ای جائی که شب شدند حریفان تمام مست باور که میکند که تو هشیار بوده ای. شب چو بمیرم بسر کوی تو زنده شوم صبحدم از بوی تو. میروم دمبدم از خود بمن ای باد صبا میتوان یافت که از دوست پیامی داری. کردی چو شهیدم مکن آلوده بخونم دامان که حریفان نشناسند کدامی. تا عشق مرا فاش نمیدانستی با من ره پرخاش نمیدانستی در عاشقی خویش مرا شهرۀ شهر دانستی و ای کاش نمیدانستی. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 340). و نیز رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشیدیاسمی ج 4 و قاموس الاعلام ترکی شود
مؤلف مجمعالفصحاء درباره او نویسد: اسمش محمد صادق و بخوشخویی معروف و بصفت معامله و تجارت موصوف بود. ازوست: آیا که ره آمدنش زد که نیامد صد چشم بره بر سر هر رهگذری داشت. جان بسختی میدهد از دوری جانان انیس مژده باد ای خلق یک چندی اجل بیکار نیست. نشستم تا دهم پندش که با اغیار ننشیند نصیحت طفل نادان را ندارد سود برخیزم. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 64) ، کلمه تألم. علامت ترس. صوتی، نمودن اسف یا شفقت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
مؤلف مجمعالفصحاء درباره او نویسد: اسمش محمد صادق و بخوشخویی معروف و بصفت معامله و تجارت موصوف بود. ازوست: آیا که ره آمدنش زد که نیامد صد چشم بره بر سر هر رهگذری داشت. جان بسختی میدهد از دوری جانان انیس مژده باد ای خلق یک چندی اجل بیکار نیست. نشستم تا دهم پندش که با اغیار ننشیند نصیحت طفل نادان را ندارد سود برخیزم. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 64) ، کلمه تألم. علامت ترس. صوتی، نمودن اسف یا شفقت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
اصفهانی (آقا جواد) شاعر ایرانی. او به هندوستان شد و به حکمران ایالت ’اود’ یمین الدوله نواب سعادتعلی خان بهادر پیوست و پس از ارتقاء بمدارجی عالی در آخر ترک و تجرد گزید و کسوت درویشان پوشید و در اصقاع هند بسیاحت پرداخت و در محلی نامعلوم در همین سیر آفاقی در گذشت و از گفته های اوست: تا چرخ نالۀ دل رنجور میرود این تیر را ببین چقدر دور میرود
اصفهانی (آقا جواد) شاعر ایرانی. او به هندوستان شد و به حکمران ایالت ’اود’ یمین الدوله نواب سعادتعلی خان بهادر پیوست و پس از ارتقاء بمدارجی عالی در آخر ترک و تجرد گزید و کسوت درویشان پوشید و در اصقاع هند بسیاحت پرداخت و در محلی نامعلوم در همین سیر آفاقی در گذشت و از گفته های اوست: تا چرخ نالۀ دل رنجور میرود این تیر را ببین چقدر دور میرود
محمد حسین اصفهانی (میرزا...) از شاعران قرن یازدهم است، وی به هند رفت و در کشمیر توطن گزید و در همانجا به سال 1187 هجری قمری درگذشت. او راست: ندارم خواب تا از یار پهلویم تهی مانده ست خوش آن شبها که آرام دل من می غنود اینجا چنان در کلبه ام پیچید بوی زلف مشکینش اگرآید کسی در روز داند شب که بود اینجا. (از تذکرۀ روز روشن ص 856) (صبح گلشن ص 566) (از آتشکدۀ آذر ص 435). و رجوع به نگارستان سخن ص 135 شود
محمد حسین اصفهانی (میرزا...) از شاعران قرن یازدهم است، وی به هند رفت و در کشمیر توطن گزید و در همانجا به سال 1187 هجری قمری درگذشت. او راست: ندارم خواب تا از یار پهلویم تهی مانده ست خوش آن شبها که آرام دل من می غنود اینجا چنان در کلبه ام پیچید بوی زلف مشکینش اگرآید کسی در روز داند شب که بود اینجا. (از تذکرۀ روز روشن ص 856) (صبح گلشن ص 566) (از آتشکدۀ آذر ص 435). و رجوع به نگارستان سخن ص 135 شود